آتشکده
در بینش اشوزرتشت خداوند را باید در روشنایی جستجو کرد.درِمهر محل نور ونماد اجاق خانواده ،شهر یا کشور است.درِمهر محل پیمان دو دلداده ،یادگار جاوید مهربانی هاست.

ملاک خیریه مارکار در یزد

هجدهم آبان 1250 تا هیجدهم مهر 1344، دو تاریخ ابتدا و انتهای زندگانی رادمرد بزرگواری است که با قلبی آکنده از مهر ایران تمام داراییش را در راه پیشرفت سطح فرهنگ همکیشان خود صرف کرد.

پشوتن جی دوسابای مارکار در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. تشخیص درست و دوراندیشی شادروان مارکار باعث شد سرمایه اش را برای ایجاد و اداره بنیاد خیریه به انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی بسپارد و تا پایان عمر پیوسته در انجام امور خیریه کوشا باشد و در بخشش مال و صرف وقت و تشویق دیگران به همکاری در انجام کارهای نیک دقیقه ای فروگذاری نکند، روانش شاد و بهشت برین جایگاهش.

پرورشگاه مارکار

پرورشگاه مارکار تنها بخشی از مجموعه مارکار است که هنوز مستقیما تحت نظارت انجمن زرتشتیان تهران اداره می شود، به همین دلیل لازم است تاریخچه مختصری از آن بیان شود.

در سال 1301 پرورشگاه با عده 20 نفر از کودکان روستاهاي شهر یزد شروع به کار کرد، ریاست پرورشگاه را در ابتدا  دکتر جمشید پتل و بعد دکتر گودرز و چندی هم مانک فریدون ملا بر عهده داشتند، سپس منوچهر کنتراکتر ریاستش را بر عهده گرفتند تا سال 1306 که میرزا سروش لهراسب به این سمت برگزیده شد. در این سالها پرورشگاه در یک منزل اجاره ای اداره می شد و به علت توسعه و افزایش جمعیت دیگر آن محل مناسب کار نبود به همین دلیل اقدامات لازم برای تهیه اراضی و ساختمان پرورشگاه و مدارس به عمل آمد.

مارکار که به گسترش مدارس و پرورشگاه بسیار امیدوار و خوشبین بود و با این تفکر به وسعت کم اراضی راضی نشد و در نتیجه با صرف هزینه بسیار، حدود یکصد هزار متر مربع زمین در محل کنونی میدان مارکار و پرورشگاه خریداری نمود و سپس نقشه آن توسط مهندس پارسی آقای برزو طرح شد و در خرداد 1312 ساختمان پرورشگاه و آموزشگاه پسرانه شروع گردید. ساختمان دارای دوبخش بود یکی در جلو دارای 18 اتاق و یک سالن برای دبستان و دبیرستان و دیگری در پشت دارای سه سالن خواب و نه اتاق و زیر زمینی کامل، زیر زمینی که در آن سالها در نوع خود بی نظیر بود و هنوز هم مانندی در ساختمانهای آن دوره یزد ندارد. همچنین اتاقهای مخصوص ریاست و نگهبانی هم در نظر گرفته شده بود، دو عمارت به وسیله دو راهرو با معماری زیبا بهم متصل می شدند. سالن غذاخوری، گرمابه، آب انبارها و اتاقهای هنرستان و ... هم در طرفین عمارت ساخته شدند.

ساختمانها با معماری و ساخت کم نظیرش به سرعت هر چه تمام تر آماده شدند، زیرا مارکار خواستار مسافرت به ایران بود و به تاخیر آن رضایت نمی داد. به هر حال بخش اصلی ساختمان پس از گذشت یک سال و چهار ماه آماده شد و مارکار در مهر ماه 1313 با استقبال پرشوری برای بهره برداری آن وارد یزد شد و پرورشگاه در محل جدید شروع به کار کرد و دانش آموزان بسیاری به صورت شبانه روزی در آن پرورش یافته و به کسب علوم و مهارتهای حرفه و فن پرداختند.

پروشگاه مارکار تا حدود دو دهه پیش فعال بود ولی با کم شدن تعداد دانش آموزانی که به صورت شبانه روز در پرورشگاه بودند تعطیل شد، بعد از تعطیلی از ساختمان آن که کم کم رو به ویرانی می رفت و دچار فرسودگی شده بود تا 8 سال پیش به عنوان پذیرشگاه زرتشتیان استفاده می شد، از آن زمان به مدت 6 سال با رعایت اصول معماری سنتی و قوانین میراث فرهنگی و با یاری ارباب مهربان زرتشتی و خانواده روانشاد فریدون زرتشتی به سرپرستی مهندس سیروس خسروی بازسازی بنای پرورشگاه، محوطه و ساختمانهای اطراف آن انجام شد و سال گذشته این مجموعه با نام پردیس دانش مارکار شروع به کار کرده است.

نا تمام ماندن بازسازی دیوار سمت شمال شرقی پرورشگاه مارکار

در سال 81 پس از شروع بازسازی ساختمان داخلی، نوبت به دیوارها و سازه های کناری می رسید، اما پس از شروع بازسازی دیوار سمت شمال شرقی واقع در کوچه هجدهم نارضایتی همسایگان آغاز گشت. داستان از آن قرار بود که تقریبا یک طرف تمام کوچه هیجدهم را دیوار مجموعه مارکار ( دبیرستان پسرانه و پرورشگاه) در بر داشت و طرف دیگر خانه های مسکونی بود، همسایگان که جهت آسودگی خود و افزایش بهای ساختمانهایشان، انتظار تخریب و نوسازی دیوار با عقب نشینی و عریض شدن کوچه در زمینهای مارکار را داشتند با مشاهده شروع بازسازی دریافتند که موقعیت دیوار تا سالیان دیگر هم تغییر نمی کند به همین دلیل شروع به مخالفت کردند ضمن آنکه بعضی از خانه های نوساز هم با عقب نشینی مختصر انحام شده بود و در انتظار بخشش مارکار به کوچه هجدهم مانده بودند.

حال اینکه مجموعه مارکار چون در میراث فرهنگی به  ثبت رسیده است از بعضی از قوانین جاری شهرداری جدا می باشد، از جمله عقب نشینی معمولی که دیوارها و حریم های قدیمی را برای عریض نمودن معابر شامل می شود. حفظ تقارن، آسیب نرسیدن به سازه های نزدیک به دیوار، حفظ ساختمان و محوطه سنتی به شکل اولیه و بسیاری دلایل دیگر علت این امر می باشد بخصوص در مورد مارکار ساختمان قدیمی غذاخوری که هم اکنون کتابخانه شده است و همچنین آب انبار 80 ساله مارکار در کنار این دیوار قرار دارد و امکان این عریض نمودن را به کلی منتفی می کند.

اما همسایگان این ضلع محوطه با مخالفتهای خود و ادامه دادن به آن، مانع شروع به کار مجدد شدند و در حال حاضر مجموعه دیوار این بخش، واقع در کوچه هجدهم بنا زاده، به صورت نیمه کاره رها شده است، اما از نظر قانونی هیچ مانعی برای تکمیل بازسازی این بخش وجود ندارد و انجمن زرتشتیان تهران به عنوان نماینده انجمن ایرانی بمبئی باید در این رابطه اقدام نماید.

زمینهای مارکار

شاید مارکار می دانست که انجمن ایرانی بمبئی نمی تواند از هندوستان تا پایان، پشتیبان موسسات خیریه او باشد که با تغییرات در هند و وضع قوانین جدید همین اتفاق هم افتاد و پارسیان دیگر نتوانستند به شکل قبل از همکیشان خود در ایران حمایت مادی و معنوی کنند، اوضاع مدارس و شرایط اداره آنها هم در ایران یکسان نماند و با تحت نظارت آموزش و پرورش رفتن مدارس مارکار وضعیتی جدید به وجود آمد. اما در همان سالها با دور اندیشی  روانشاد مارکار و میرزا سروش لهراسب زمینهایی برای توسعه و پشتوانه سازی موسسات مارکار در چند محل به نام انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی خریداری شد و حتی بعدها پس از واگذاری حقوق قانونی آن به انجمن زرتشتیان تهران نحوه استفاده از سرمایه حاصل از آن نیز توسط انجمن ایرانی بمبئی تعریف گردید که در ادامه شرح کامل آن خواهد آمد. در کل می توان زمینهای به جا مانده از انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی (مارکار) در یزد را به سه بخش جدا کرد که هر کدام به نوعی دارای مشکل خاص خود می باشند. اول دو پلاک ثبتی مجزا از پرورشگاه که در کنار محوطه پرورشگاه وجود داشته و حتی آثار ورودی این دو پلاک از پرورشگاه هنوز مشخص است و می توان آب انبار و خزینه آن را مرز فرضی پرورشگاه و این دو پلاک قلمداد کرد این دو پلاک توسط افراد حقیقی به طور کلی تصرف شده است. دوم مجموعه زمینهای مهدی آباد است که به علت وسعت زیاد،  به زمینهای 40-20-40 مشهور است. 40 درصد انجمن تهران، 20 درصد شهرداری و 40 درصد دانشگاه یزد و داستانی طولانی دارد که وضعیت کنونی آن بررسی شده و شرح داده خواهد شد. آخرین بخش زمینها هم اراضی بسیاری واقع در رحمت آباد یزد می باشد که قسمتهایی موجود است و قسمتهایی هم به افراد حقیقی که کشاورز، دست اندرکار و اجاره نشین های زمینها و باغ های آن  بوده اند منتقل شده است و بعضاٌ بخش عمده آن توسط  وارثان این افراد فروخته شده است که ناگفته های این بخش نیز در ادامه این مطلب خواهد آمد.

2 پلاک ثبتی مجزا در کنار پرورشگاه مارکار و تصرف غیر قانونی آن

از بخشهای متصل به پرورشگاه 2 پلاک ثبتی در کنار بلوار منتظر قائم کنونی به غیر از محدوده محصور پرورشگاه وجود داشته و ورودی آن در کنار آب انبار و گاورو قدیمی مارکار هنوز موجود است و حتی پس از بازسازی پرورشگاه هم این ورودی حفظ شده است.

در دهه شصت اشخاصی حقیقی، زمینهای این دو پلاک را متصرف می شوند و با اعمال نفوذ و تصور بر این که تمام قطعات دارای یک پلاک است، پلاک شماره 2 فرعی از شماره 8775 بخش 4 یزد را ابطال کرده و بروی زمین های مارکار ملک مسکونی و تجاری بنا میکنند که 11 باب منزل مسکونی و بیست و اندی ملک تجاری از این زمینها هم اکنون مورد استفاده متصرفین است. البته بخشهایی هم مورد خرید و فروش قرار گرفته و صاحبان اولیه آن تغییر  کرده اند، حتی بخش مسکونی در پشت آب انبار به حریم پرورشگاه هم وارد شده و متصرفان دیوارهایشان را به بادگیرهای آب انبار مارکار متصل کرده اند که چون بناهایی نظیر بادگیر در میراث فرهنگی دارای حریم قانونی است از طریق خود سازمان  میراث فرهنگی قابل پیگیری می باشد.

اما در سالهای پایانی دهه شصت تلاشهایی از طرف انجمن تهران برای باز پس گیری این زمینها انجام شد که پس از شکایت و رسیدگی، این تلاشها به نتیجه رسیده و حکمی به شماره 67/481 شعبه 3 دیوان عدالت اداری به نفع انجمن زرتشتیان تهران صادر گشته است و انجمن تهران هم در ادامه پیگیریهای خود در تاریخ 25/3/1370 نامه ای با رونوشت حکم به اداره ثبت یزد ارسال می کند اما از این پس ادامه پیگیری متوقف می شود؟ چرای آن مشخص نیست.

 ضمنا اینکه به جز حکم صادر شده ساختمانهایی که بر روی پلاک ثبتی دوم که پلاک آن باطل نشده بنا شده، کاملا غیر قانونی بوده و اجرای قوانین در مورد این موارد ساده تر هم می باشد اما به دلایلی نامعلوم این امر با گذشت حدود 17 سال از صدور حکم، از طرف انجمن تهران مسکوت مانده است.
(بخش نخست)

هجدهم آبان 1250 تا هیجدهم مهر 1344، دو تاریخ ابتدا و انتهای زندگانی رادمرد بزرگواری است که با قلبی آکنده از مهر ایران تمام داراییش را در راه پیشرفت سطح فرهنگ همکیشان خود صرف کرد.
پشوتن جی دوسابای مارکار در مکتب کارآموزی دینشاه ایرانی سیلیستر پرورش یافت و به علت علاقه به ایران، زبان فارسی را فرا گرفت، زبان انگلیسی را هم به خوبی می دانست ولی به زبان گجراتی سخنرانی می کرد. تشخیص درست و دوراندیشی شادروان مارکار باعث شد سرمایه اش را برای ایجاد و اداره بنیاد خیریه به انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی بسپارد و تا پایان عمر پیوسته در انجام امور خیریه کوشا باشد و در بخشش مال و صرف وقت و تشویق دیگران به همکاری در انجام کارهای نیک دقیقه ای فروگذاری نکند، روانش شاد و بهشت برین جایگاهش.

پرورشگاه مارکار

پرورشگاه مارکار تنها بخشی از مجموعه مارکار است که هنوز مستقیما تحت نظارت انجمن زرتشتیان تهران اداره می شود، به همین دلیل لازم است تاریخچه مختصری از آن بیان شود.

در سال 1301 پرورشگاه با عده 20 نفر از کودکان روستاهاي شهر یزد شروع به کار کرد، ریاست پرورشگاه را در ابتدا  دکتر جمشید پتل و بعد دکتر گودرز و چندی هم مانک فریدون ملا بر عهده داشتند، سپس منوچهر کنتراکتر ریاستش را بر عهده گرفتند تا سال 1306 که میرزا سروش لهراسب به این سمت برگزیده شد. در این سالها پرورشگاه در یک منزل اجاره ای اداره می شد و به علت توسعه و افزایش جمعیت دیگر آن محل مناسب کار نبود به همین دلیل اقدامات لازم برای تهیه اراضی و ساختمان پرورشگاه و مدارس به عمل آمد.

مارکار که به گسترش مدارس و پرورشگاه بسیار امیدوار و خوشبین بود و با این تفکر به وسعت کم اراضی راضی نشد و در نتیجه با صرف هزینه بسیار، حدود یکصد هزار متر مربع زمین در محل کنونی میدان مارکار و پرورشگاه خریداری نمود و سپس نقشه آن توسط مهندس پارسی آقای برزو طرح شد و در خرداد 1312 ساختمان پرورشگاه و آموزشگاه پسرانه شروع گردید. ساختمان دارای دوبخش بود یکی در جلو دارای 18 اتاق و یک سالن برای دبستان و دبیرستان و دیگری در پشت دارای سه سالن خواب و نه اتاق و زیر زمینی کامل، زیر زمینی که در آن سالها در نوع خود بی نظیر بود و هنوز هم مانندی در ساختمانهای آن دوره یزد ندارد. همچنین اتاقهای مخصوص ریاست و نگهبانی هم در نظر گرفته شده بود، دو عمارت به وسیله دو راهرو با معماری زیبا بهم متصل می شدند. سالن غذاخوری، گرمابه، آب انبارها و اتاقهای هنرستان و ... هم در طرفین عمارت ساخته شدند.

ساختمانها با معماری و ساخت کم نظیرش به سرعت هر چه تمام تر آماده شدند، زیرا مارکار خواستار مسافرت به ایران بود و به تاخیر آن رضایت نمی داد. به هر حال بخش اصلی ساختمان پس از گذشت یک سال و چهار ماه آماده شد و مارکار در مهر ماه 1313 با استقبال پرشوری برای بهره برداری آن وارد یزد شد و پرورشگاه در محل جدید شروع به کار کرد و دانش آموزان بسیاری به صورت شبانه روزی در آن پرورش یافته و به کسب علوم و مهارتهای حرفه و فن پرداختند.

پروشگاه مارکار تا حدود دو دهه پیش فعال بود ولی با کم شدن تعداد دانش آموزانی که به صورت شبانه روز در پرورشگاه بودند تعطیل شد، بعد از تعطیلی از ساختمان آن که کم کم رو به ویرانی می رفت و دچار فرسودگی شده بود تا 8 سال پیش به عنوان پذیرشگاه زرتشتیان استفاده می شد، از آن زمان به مدت 6 سال با رعایت اصول معماری سنتی و قوانین میراث فرهنگی و با یاری ارباب مهربان زرتشتی و خانواده روانشاد فریدون زرتشتی به سرپرستی مهندس سیروس خسروی بازسازی بنای پرورشگاه، محوطه و ساختمانهای اطراف آن انجام شد و سال گذشته این مجموعه با نام پردیس دانش مارکار شروع به کار کرده است.

نا تمام ماندن بازسازی دیوار سمت شمال شرقی پرورشگاه مارکار

در سال 81 پس از شروع بازسازی ساختمان داخلی، نوبت به دیوارها و سازه های کناری می رسید، اما پس از شروع بازسازی دیوار سمت شمال شرقی واقع در کوچه هجدهم نارضایتی همسایگان آغاز گشت. داستان از آن قرار بود که تقریبا یک طرف تمام کوچه هیجدهم را دیوار مجموعه مارکار ( دبیرستان پسرانه و پرورشگاه) در بر داشت و طرف دیگر خانه های مسکونی بود، همسایگان که جهت آسودگی خود و افزایش بهای ساختمانهایشان، انتظار تخریب و نوسازی دیوار با عقب نشینی و عریض شدن کوچه در زمینهای مارکار را داشتند با مشاهده شروع بازسازی دریافتند که موقعیت دیوار تا سالیان دیگر هم تغییر نمی کند به همین دلیل شروع به مخالفت کردند ضمن آنکه بعضی از خانه های نوساز هم با عقب نشینی مختصر انحام شده بود و در انتظار بخشش مارکار به کوچه هجدهم مانده بودند.

حال اینکه مجموعه مارکار چون در میراث فرهنگی به  ثبت رسیده است از بعضی از قوانین جاری شهرداری جدا می باشد، از جمله عقب نشینی معمولی که دیوارها و حریم های قدیمی را برای عریض نمودن معابر شامل می شود. حفظ تقارن، آسیب نرسیدن به سازه های نزدیک به دیوار، حفظ ساختمان و محوطه سنتی به شکل اولیه و بسیاری دلایل دیگر علت این امر می باشد بخصوص در مورد مارکار ساختمان قدیمی غذاخوری که هم اکنون کتابخانه شده است و همچنین آب انبار 80 ساله مارکار در کنار این دیوار قرار دارد و امکان این عریض نمودن را به کلی منتفی می کند.

اما همسایگان این ضلع محوطه با مخالفتهای خود و ادامه دادن به آن، مانع شروع به کار مجدد شدند و در حال حاضر مجموعه دیوار این بخش، واقع در کوچه هجدهم بنا زاده، به صورت نیمه کاره رها شده است، اما از نظر قانونی هیچ مانعی برای تکمیل بازسازی این بخش وجود ندارد و انجمن زرتشتیان تهران به عنوان نماینده انجمن ایرانی بمبئی باید در این رابطه اقدام نماید.

زمینهای مارکار

شاید مارکار می دانست که انجمن ایرانی بمبئی نمی تواند از هندوستان تا پایان، پشتیبان موسسات خیریه او باشد که با تغییرات در هند و وضع قوانین جدید همین اتفاق هم افتاد و پارسیان دیگر نتوانستند به شکل قبل از همکیشان خود در ایران حمایت مادی و معنوی کنند، اوضاع مدارس و شرایط اداره آنها هم در ایران یکسان نماند و با تحت نظارت آموزش و پرورش رفتن مدارس مارکار وضعیتی جدید به وجود آمد. اما در همان سالها با دور اندیشی  روانشاد مارکار و میرزا سروش لهراسب زمینهایی برای توسعه و پشتوانه سازی موسسات مارکار در چند محل به نام انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی خریداری شد و حتی بعدها پس از واگذاری حقوق قانونی آن به انجمن زرتشتیان تهران نحوه استفاده از سرمایه حاصل از آن نیز توسط انجمن ایرانی بمبئی تعریف گردید که در ادامه شرح کامل آن خواهد آمد. در کل می توان زمینهای به جا مانده از انجمن زرتشتیان ایرانی بمبئی (مارکار) در یزد را به سه بخش جدا کرد که هر کدام به نوعی دارای مشکل خاص خود می باشند. اول دو پلاک ثبتی مجزا از پرورشگاه که در کنار محوطه پرورشگاه وجود داشته و حتی آثار ورودی این دو پلاک از پرورشگاه هنوز مشخص است و می توان آب انبار و خزینه آن را مرز فرضی پرورشگاه و این دو پلاک قلمداد کرد این دو پلاک توسط افراد حقیقی به طور کلی تصرف شده است. دوم مجموعه زمینهای مهدی آباد است که به علت وسعت زیاد،  به زمینهای 40-20-40 مشهور است. 40 درصد انجمن تهران، 20 درصد شهرداری و 40 درصد دانشگاه یزد و داستانی طولانی دارد که وضعیت کنونی آن بررسی شده و شرح داده خواهد شد. آخرین بخش زمینها هم اراضی بسیاری واقع در رحمت آباد یزد می باشد که قسمتهایی موجود است و قسمتهایی هم به افراد حقیقی که کشاورز، دست اندرکار و اجاره نشین های زمینها و باغ های آن  بوده اند منتقل شده است و بعضاٌ بخش عمده آن توسط  وارثان این افراد فروخته شده است که ناگفته های این بخش نیز در ادامه این مطلب خواهد آمد.

2 پلاک ثبتی مجزا در کنار پرورشگاه مارکار و تصرف غیر قانونی آن

از بخشهای متصل به پرورشگاه 2 پلاک ثبتی در کنار بلوار منتظر قائم کنونی به غیر از محدوده محصور پرورشگاه وجود داشته و ورودی آن در کنار آب انبار و گاورو قدیمی مارکار هنوز موجود است و حتی پس از بازسازی پرورشگاه هم این ورودی حفظ شده است.

در دهه شصت اشخاصی حقیقی، زمینهای این دو پلاک را متصرف می شوند و با اعمال نفوذ و تصور بر این که تمام قطعات دارای یک پلاک است، پلاک شماره 2 فرعی از شماره 8775 بخش 4 یزد را ابطال کرده و بروی زمین های مارکار ملک مسکونی و تجاری بنا میکنند که 11 باب منزل مسکونی و بیست و اندی ملک تجاری از این زمینها هم اکنون مورد استفاده متصرفین است. البته بخشهایی هم مورد خرید و فروش قرار گرفته و صاحبان اولیه آن تغییر  کرده اند، حتی بخش مسکونی در پشت آب انبار به حریم پرورشگاه هم وارد شده و متصرفان دیوارهایشان را به بادگیرهای آب انبار مارکار متصل کرده اند که چون بناهایی نظیر بادگیر در میراث فرهنگی دارای حریم قانونی است از طریق خود سازمان  میراث فرهنگی قابل پیگیری می باشد.

اما در سالهای پایانی دهه شصت تلاشهایی از طرف انجمن تهران برای باز پس گیری این زمینها انجام شد که پس از شکایت و رسیدگی، این تلاشها به نتیجه رسیده و حکمی به شماره 67/481 شعبه 3 دیوان عدالت اداری به نفع انجمن زرتشتیان تهران صادر گشته است و انجمن تهران هم در ادامه پیگیریهای خود در تاریخ 25/3/1370 نامه ای با رونوشت حکم به اداره ثبت یزد ارسال می کند اما از این پس ادامه پیگیری متوقف می شود؟ چرای آن مشخص نیست.

 ضمنا اینکه به جز حکم صادر شده ساختمانهایی که بر روی پلاک ثبتی دوم که پلاک آن باطل نشده بنا شده، کاملا غیر قانونی بوده و اجرای قوانین در مورد این موارد ساده تر هم می باشد اما به دلایلی نامعلوم این امر با گذشت حدود 17 سال از صدور حکم، از طرف انجمن تهران مسکوت مانده است.
(ادامه دارد)

منابع:
فرزانگان زرتشتی نوشته: رشید شهمردان
یادبود درگذشت مارکار گردآوری وانتشار:کمیته آموزشگاهها و پرورشگاه مارکار
سالنامه های 1316 و 1317 آموزشگاههای مارکار در یزد 

برگرفته از سومين شماره پارس نامه (خبرنامه داخلي دكتر اسفنديار اختياري نماينده ايرانيان زرتشتي در مجلس هشتم)
فرزاد شهریاری فر

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:محل آشنا, توسط firetemple

نویسنده: درِمهر - ۱۳٩٠/٢/٢۱


 

 

 

نماي بيروني مهم ترين زيارتگاه زرتشتيان تهرانبناي اين مكان كه از نظر زرتشتيان از تقدس ويژه‌اي برخوردار است در كوچه شيباني در كارگر جنوبي قرار گرفته است. بناي اين ساختمان آنچنان قديمي نيست . بخش قديمي‌تر آن در سال 1374تخريب شد و براي گسترش سطح زير بناي سالن نيايشگاه كه از محل وصيت نامه روانشاد فرامرزيان تأمين شده بود ، مورد استفاده قرار گرفت.
پس از ورود به اين مكان بايد از حياطي كه از سه طرف محصور است عبور كرد و بعد از گذشتن از تراس، به داخل نيايشگاه رفت . داخل نيايشگاه صندلي هاي زيادي چيده شده است و در گوشه‌اي از اين سالن ميزي سنگي گذاشته شده است كه محل نهادن شمع‌ها و عودهايي است كه زيارت كنندگان روشن مي‌كنند.
داخل نيايشگاه شاه ورهرام ايزدتمام كف نيايشگاه را با قالي پوشانده‌اند روزي از ماه كه نامش «ورهرام»‌است جمعيت زيادي به اين مكان مي‌روند. روزهاي آدينه و تعطيل هم بعضي وقت‌ها شلوغ تر مي‌شود.
ممكن است شخصي بخواهد «نذري» بكند . معمولاٌ‌ اگر بخواهد براي شاهورهرام ايزد «نذر» كند خواهد گفت :
« يا شاهورهرام ايزد پاك كمكم كن . بيايم سيروگ بريزم و نذرت كنم»
يا اينكه به عنوان «نذر» كوچك تر مي‌گويد:« روغن نذر شاه ورهرام ايزد مي كنم»
در اين حالت در روزي از روزها كه معمولاٌ سعي مي‌كنند همان روز ”ورهرام“ باشد .فاميل و دوستاني را به آنجا دعوت مي‌كنند و آشي مي‌پزند و سيروگ[1] درست مي كنند. ميز و صندلي هايي را داخل حياط مي‌چينند . مردم دور ميز مي نشينند . سيروگ را با پشمك مي خورند . هر كسي كه مي‌آيد جعبه‌اي شيريني هم با خود مي‌آورد. جعبه‌ها را همان جا باز مي‌كنند و به همه تعارف مي‌كنند. بعضي ها هم خودشان قبلاٌ« نذر روغن» كرده اند شيشه‌اي يا گالني روغن مايع با خود آورده از كسي كه سيروگ ريخته[2] خواهش مي‌كنند كه از روغن او هم براي ريختن سيروگ استفاده كند و او را « هم بهره[3]» كند.
به هرحال از همه با چاي و شيريني و سيروگ و پشمك و در بعضي مواقع «آش» پذيرايي مي‌شود. لازم به ذكر است كه «سيروگ و آش » در بيشتر پذيرايي‌هاي آييني از مواد اصلي است.
موضوع پذيرايي از مهمانان به تنهايي آنقدر جالب هست كه بايد بيشتر به آن پرداخت.خانواده اي كه نذر دارد چند ساعت قبل به اين محل مي روند و خمير سيروگ را آماده مي كنند . خمير سيروگ به يك تا دو ساعت وقت براي «وَر» آمدن نياز دارد. همه خانم‌ها سيروگ ريختن بلد نيستند و قط تعداد اندكي از آنان اين هنر را دارند كه سيروگ بزرگ و خوب بريزند. اصطلاح ريختن از آنجا براي سرخ كردن به كار مي رود كه هنر اصلي در اين كار ريختن خمير است به داخل روغن داغ درون تاوه به طوري كه به خوبي پهن شودو سيروگ خوبي از آب درآيد. يك نفر هم با يك سيخ كباب خمير سرخ شده درون تاوه را حركت مي دهد و پس از آنكه يك طرفش به خوبي سرخ شد آن را بر مي گرداند تا روي ديگرش هم سرخ بشود. و با همان سيخ و با استفاده از سوراخ‌هايي كه روي سيروگ به وجود آورده است آن را از ماهي تابه خارج مي‌كند و به مجرد آنكه آن را روي سفره گذاشتند مقداري مخلوط شكر و مغر پسته روي آن مي‌پاشند كه طعمش را شيرين و خوشمزه كند. البته اينكار( شكر و مغر پسته ريختن) را براي سيروگ هايي كه بر سفره مردگان گذاشته مي‌شود انجام نمي شود .
[1] - در مورد سيروگ در بخش خوراكي هاي مذهبي توضيح داده شده است.
[2] - اين اصطلاح فعلي است كه تقريباٌ به جاي سرخ كردن به كار مي‌رود.
[3] - هم بهره كردن مفهوم جالبي است كه قصد نذر كنند ه را از بهره بردن از نذر نشان مي دهد.

امیریه

  محله امیریه در ابتدای خیابان ولی‌عصر، حد فاصل میدان راه آهن و خیابان امام خمینی واقع است‌، که به دلیل تقاطع‌های پر شماری که از سمت غرب و شرق دارد، مرکزیتی خاص پیدا کرده است‌. امیریه از غرب به خیابان کارگر جنوبی و از شرق به خیابان وحدت اسلامی منتهی می‌شود.
    امیریه طولانی‌ترین خیابان تهران در ۱۳۱۸ ه. ش، بین شمیران و تهران قدیم (بین کاخ تابستانی سعدآباد و کاخ زمستانی مرمر) بوده است‌. این منطقه طی دوران‌های مختلف ،هم از جهت خیابان بندی و هم بافت شهری تغییراتی پیدا کرده است‌. امیریه منطقه وسیعی بین میدان توپ‌خانه و دروازه باغ شاه بود و به سبب بناهای اطراف آن‌، هر قسمت نامی خاص داشت‌. از میدان توپ‌خانه تا خیابان غربی میدان مشق( امیریه) و از میدان تا خیابان یوسف آباد، مریض‌خانه نام داشت‌. تا باغ امیریه (باغ کامران میرزا) به نام خیابان امیریه و تا دروازه باغ شاه به نام خیابان باغ شاه نامیده می‌شد که در دوره پهلوی به واسطه وجود دانشکده افسری و مراکز نظامی دیگر، به خیابان سپه و بعد از انقلاب‌، به خیابان امام خمینی تغییر نام داد.
    خیابان امیریه کنونی هیچ‌ گونه شباهتی به امیریه دوران گذشته ندارد. امیریه در گذشته بزرگ‌ترین و دل انگیزترین تفرج‌گاه مردم دارالخلافه بود و چون اعیان و اشراف تهران و امرا و امنای دولت در این خیابان سکونت داشتند، دارای ارج و قرب فراوان بود. اولین کالسکه‌های مجلل و زیبا برای اعیان و اشراف ساکن این خیابان ساخته و پرداخته شد و شاهزاده ناصرالدوله که در همین خیابان منزل داشت‌، نخستین کسی بود که با درشکه‌ای به سبک اروپایی و شش اسبه در این خیابان عبور و مرور می‌کرد.
    باغ و عمارت امیریه در واقع اراضی جنوبی متعلق به کامران میرزا نایب السلطنه بود که از شمال به خیابان باغ شاه (امام خمینی‌)، از شرق به امیریه‌، از جنوب به خیابان بدون نام (منیریه کنونی‌) و از غرب به اراضی وزیر محدود می‌شد که در حال حاضر همان خیابان قماش منشعب از خیابان امام خمینی و همچنین باغ منیریه است‌. این عمارت و باغ از نظر معماری چنان ظریف و زیبا بود که اروپاییان برای عکس‌برداری از آن اقدام می‌کردند. این باغ متعلق به مادر کامران‌میرزا، منیر السلطنه‌، بوده که نامش تا به حال باقی مانده است‌.
    خیابان امیریه هنوز هم خانه‌هایی با قدمت ۶۰ تا ۱۰۰ سال دارد. این خانه‌ها همچنان نمای آجری و کاشی‌های رنگی و حتی آجرهای لعاب‌دار آبی رنگ خود را حفظ کرده‌اند و اغلب دارای حیاط مرکزی هستند که بعدها به صورت ساختمان مرکزی درآمده‌اند. در دوره پهلوی به دلیل حضور آلمانی‌ها و تأثیر آن‌ها بر معماری ایران (تهران‌)، سقف خانه‌ها از حد معمول بلندتر گرفته شد و خانه‌ها دارای امکاناتی چون انواع زنگ‌ها برای خبر کردن مستخدمان در جای جای ساختمان و اتاق‌ها و عبور چاه‌های متعدد در حیاط‌ها برای فاضلاب‌بندی است‌. اکثر این خانه‌ها شیروانی دارد.
    مسجد فخریه یکی از قدیمی‌ترین مساجد این منطقه است که در دوران انقلاب پایگاه مهم مبارزات ضد پهلوی بوده است‌. این مسجد از ۱۳۱۲ ه.ش‌، وقف حاج محمد حسینی فخریه است‌، اما در ۱۳۷۹، به دلیل ساخت پاساژ در کنارش تا حدودی نشست کرد که باعث تعطیلی مسجد شد، اما با تعمیرات زیربنایی دوباره برقرار شد و نمای آجری مسجد به سنگ مرمر سیاه و با کتیبه جدید به اسم مسجد فخریه آراسته شد.
    در حیاط مسجد هفت محراب به رنگ آبی فیروزه‌ای و لاجوردی وجود دارد که با اسامی ائمه اطهار تزیین یافته است‌. تزیینات داخل مسجد عبارت است از ۱۲ ستون سنگی با سرستون‌های حجاری شده با طاق‌های ضربی آجری‌. سر در ورودی مسجد نیز محرابی آجری است و با آجرهای لعاب‌دار آبی تزیین شده است‌.
    در غرب میدان منیریه ابتدا حسینیه جعفر و دبیرستان پسرانه رهنما به چشم می‌خورد که سال تأسیس این دبیرستان ۱۳۱۳ ه.ش ، است‌.
    کوچه افشار ،در حال حاضر تنها کوچه پله‌دار این منطقه است که به خیابان انتظام (شهید پیران عقل‌) منتهی می‌شود.
    مسجد زعیم از جمله مساجد قدیمی امیریه است که ساخت آن توسط حاج نصرالله زعیم در ۱۳۴۵ ، شروع و در ۱۳۴۷ تمام شد. این مسجد دارای محراب کاشی‌کاری و منبر چوبی خراطی شده‌ای است که بر روی لوح مسین این جملات حک شده است‌:
    «هوالواقف‌، برگه اسناد رسمی
    حاج نصرالله زعیم و حاج ابوالقاسم زعیم ۷۲۹/۵ متر مربع با شماره پلاک‌های نام برده‌، واقع در بخش ۴ تهران سنگلج‌، سمت غربی‌، خیابان پهلوی‌، طرف شمالی خیابان منیریه واقع است‌. ارزش این متراژ زمین‌، یک میلیون و سیصد هزار ریال بوده است‌. مهرماه ۱۳۴۵ مطابق با ۱۳۸۶ ق
    وجوه تعیین سند = حق ثبت ۴۰۶۳ ریال / حق تحریر ۲۲۰۰ ریال / عوارض ۱۲۱۹ ریال / شیر و خورشید ۲۶۰۰ ریال / بهای قبض اقساط ۳۶۷ ریال / جمع ۱۴۱۸ ریال‌»
    در سردر ورودی داخل حیاط تقسیم‌بندی‌هایی صورت گرفته که آیاتی از سوره واقعه به خط نسخ بر روی آن نوشته شده‌است‌.
    خانه مسکونی هرمزدیار بهمن‌، واقع در خیابان شیبانی‌، از جمله بناهایی است که طی مراسمی به عبادتگاه شاه ورهرام ایزد تبدیل شده است‌.
    بر سردر ورودی تالار عبادتگاه‌، اهورا مزدا و کلمات اندیشه و گفتار و کردار نیک در سه طرف آن حک شده است‌. این بنا هفت ستون سنگی در ایوان دارد. محل عبادتگاه در ضلع شمالی تالار واقع است که با دو پله کوتاه از سطح زمین ارتفاع می‌گیرد و در دو طرف پله‌ها دو گاوصندوق مخصوص نذورات مالی در نظر گرفته شده است‌. سه روغن دان روشن نیز بر روی سه سکو قرار دارد و در جناح شمالی مقبره‌ای بلند از سنگ مرمر ساخته شده که روی آن شمع روشن می‌کنند.
    این مکان در روزها و اعیاد خاص پذیرای زرتشتیان تهران است‌.
    محله قلمستان منطقه دیگری است که ،در گذشته‌، در اراضی آن انواع گیاهان و درختان پرورش داده می‌شد. انتهای این خیابان به میدان رازی (گمرک‌) متصل می‌شود.
    پل امیر بهادر در ضلع شرقی خیابان قزوین قراردارد.
    انجمن آثار ملی که در ۱۳۲۳ ه.ش ، تشکیل شد با گسترش فعالیت‌ها، خانه قدیمی متعلق به امیر بهادر، واقع در محل معروف به سر پل امیر بهادر، را به نام خود کرد.
    شادروان حسین پاشاخان امیر بهادر، متولد ۱۲۳۲ ه.ش‌، فرزند محمد صادق خان آجودان باشی‌، پس از فوت پدر در تبریز به سمت آجودان باشی مظفرالدین شاه منصوب شد، و سپس وزیر دربار محمد علی شاه و سپهسالار اعظم شد. وی علاقه خاصی به ادبیات فارسی داشت و به تجدید چاپ شاهنامه فردوسی اقدام کرد که امروز نسخ آن کم‌یاب است‌.
    امیر بهادر در ۱۲۹۷ ، درگذشت‌. درباره مجموعه خانه امیر بهادر روی دهلیز ورودی نوشته شده است‌:
    «عمل میرزا آقا گچ کار ولد حسن ۱۳۱۸، برای محل انجمن خریداری شد. مساحت این خانه حدود ۳۰۰۰ مترمربع و دارای تالار بزرگ‌، زیرزمین آینه کاری شده و تالار بزرگ فوقانی و حوض‌خانه و کاشی‌کاری و اتاق‌های متعدد است‌. از آن جا که معماری ایرانی و تزیینات آینه کاری این محل شایسته توجه بود، (۱۳۴۷ ش‌) تعمیرات آن با رعایت شیوه اصیل قدیم انجام پذیرفت‌. در ۱۳۵۰، ازاره تالار آینه که از سنگ نامناسب و سست تعبیه شده بود به ازاره‌های مرمر تبدیل گردید و نقائص ساختمانی بنا شامل طاق‌بندی و نماسازی صحن مرمت شد».
    سرای امیر بهادر صحن وسیعی دارد که بنای اصلی در ضلع شمالی و بنای دیگری شامل حوض خانه و دو اتاق و نیازمندی‌های مربوطه در ضلع جنوبی صحن احداث گشته است‌. محوطه بازی نیز به صورت حیاط و باغچه و حوض آبی کوچک در شمال بنای اصلی و ضلع جنوبی خیابان اهلی شیرازی وجود دارد که به فراخور وضع و موقعیت‌، از آن بهره‌برداری شده است‌. در داخل حیاط سه مجسمه برنزی وجود دارد که مربوط به کمال الدین بهزاد، نقاش مینیاتوریست قرن نهم هجری‌، و دیگری کمال خجندی‌، عارف و شاعر قرن هشتم‌، است کهمحمد علی مددی آن را در ۱۳۵۷ ،ساخته و نصب کرده است که قالب‌گیری آنها در ایتالیا انجام شده است . مجسمه دیگر واقع در گنج حیاط‌، اثر هنرمند معاصر، پیل آرام‌، است که تندیس فروغی را ساخته بود، اما بعد از انقلاب به جای سر فروغی‌، سر علی اکبر دهخدا بر روی پیکره نصب شده است‌.
    بنای گل خانه و ساختمان جدید جهت مخزن کتاب و جایگاه نگه‌داری کلیشه‌ها و دیگر متعلقات و محل دستگاه حرارت مرکزی است‌.
    بر دیوار راهروهای ساختمان‌، تابلوهایی از پادشاهان پهلوی و شاعران و افراد فرهنگی دیده می‌شود که افرادی همچون ابوالحسن صدیقی‌، آذرگیتی و کمال الملک آن را کشیده اند.
    کتاب‌خانه نیز دارای مجموعه کتاب‌هایی از کتاب‌خانه‌های اهدایی افرادی چون شادروان عبدالحسین بیات۱۳۴۸،مجموعه خیام و مجموعه دکتر عیسی زنده دنیا در شاخه‌های باستان‌شناسی‌، تاریخ و فرهنگ و ادب ایران زمین است‌.
    مرکز ناشنوایان سماء بنای دیگری است که توسط خانم باغچه‌بان در ۱۳۵۳ ، اهدا شده است‌. قدمت این بنا به ۱۳۱۶ ، بر می‌گردد.
    چهار راه معزالسلطان منطقه دیگر معروف امیریه است‌. معزالسلطان حساب‌دار ناصرالدین شاه و معروف به میرزا حسابی بوده است‌. بعدها نام خیابان به‌مهدی خان‌، که اولین حمام عمومی و مجانی را برای فقرا ساخت‌، معروف شد. این حمام در ابتدای بازار شاهپور قرار دارد. خیابان معزالسلطان (مهدی خان یا فروزش امروزی‌) شرقی غربی است‌. از شاخصه‌های خیابان مهدی‌خان‌، سقاخانه عزیر محمد، از موقوفات شخصی او، است که بانی آن نیز به شمار می آ ید. بنای سقاخانه دارای آب انبار قدیمی و حوضچه آب و شیر و پاشیر است‌. در این سقاخانه جایگاهی برای روشن کردن شمع تعبیه شده است‌.
    در زیر شیرآب سنگی با سطح صاف بر سینه دیوار نصب و بر آن حک شده است‌: «الاحقر، حاج عباس فرزند محمد به عنوان یادگار در آب و پاسنگ و لوله‌کشی ...» بقیه جمله بر اثر گذشت زمان از بین رفته است‌.
    این سقاخانه در فهرست میراث فرهنگی به ثبت رسیده است‌.
    مهدیه معروف تهران نیز که متعلق به مرحوم حسن کافی است‌، محل اجرای مراسم در روزهای خاصی مثل اعیاد و سوگواری‌ها است‌. مهدیه تهران که ابتدا به‌شکل چادر محل اجرای مراسم بود در ۱۳۴۳ ، تأسیس و بعد از انقلاب ساختمان آن تکمیل شد.
    این راسته از خیابان امیریه تا چهارراه گمرک در ۱۵ سال اخیر بورس موتور سیکلت و قطعات آن شده است و کارخانه‌های معتبر داخلی نیز در این منطقه‌شعبه‌هایی دارند.
    نام پل به محلی همانند استخر بزرگ باریک مستطیل شکل وکم عمق بر می‌گردد که در سمت جنوبی آن دیوار بسیار بلندی وجودداشت تا آفتاب به آن بتابد. سپس آب درون آن در شب‌های طولانی و سرد زمستان یخ می‌بست و یخ را در انبار بزرگی که به همین منظور در کنار حوض ساخته بودند، ذخیره و در فصل‌تابستان مصرف می‌کردند.
 

 

امیریه به نقل از :http://www.ketabeavval.ir/

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:محل آشنا, توسط firetemple
تاریخچه و تصاویری از مجتمع رستم خداداد یزد آبادی چاپ ارسال به دوست
کامبیز استادمهری   
  
دبستان رستم یزد آبادی حدود یک قرن پیش با هزینه خیراندیش نرسی ابادی روانشاد رستم یزدآبادی در محله نرسی آباد ساخته شد و تا چندین سال محل سواد اموزی تعداد زیادی از دانش آموزان بود، اما کم کم به دلیل کم شدن دانش آموزان این مدرسه تعطیل شد.

در دهه های گذشته این مکان به محلی برای تفریح و ورزش نوجوانان نرسی آبادی تبدیل شد و اکثر اوقات و به ویژه در فصل تابستان نوجوانان و جوانان این محل بیشتر زمان خود را در این مکان به ورزش می پرداختند.

با شروع تابستان امسال نوجوانان نرسی آبادی تصمیم می گیرند این محل را مرمت کنند، این نوجوانان هر روز از ساعت 4 بامداد و به سرپرستی آقای رستم خسرویانی و با همکاری انجمن زرتشتیان نرسی آباد کار مرمت را آغاز می کردند.

اکنون بعد از گذشت حدود 4 ماه کار مرمت باشگاه رو به پایان است و به گفته رستم خسرویانی روز آدینه 30 مهر ماه شاهد بازگشایی مجدد آن خواهیم بود.

نکته جالبی که در باسازی این محل به چشم می خورد این است که نه تنها شکل قدیمی و سنتی بنا حفظ شده بلکه با استفاده از وسایل قدیمی سعی شده است تا این محل سنتی تر جلوه کند .

یکی از اتاقهای این مجموعه به نام پیر ریش سفید مشهور است، آقای رستم خسرویانی تاریخچه ای پیر را جمع آوری کرده که به صورت زیر است:

در زمان قدیم در محله نرسی آباد مردی زرتشتی با ریش و موی سفید زندگی می کرده است، از زمان زیستن او اطلاع دقیقی در دست نیست، این مرد بزرگ که از لحاظ علم و دانش زبانزد خاص و عام بوده است و سعی می کرد دیگران را نیز باسواد سازد و زمینه ای را ایجاد می کرده که در مقابل ظالمان و زورگویان بایستند و نگذارند حقی از آنها پایمال شود. این موضوع برای حاکمان ستمگر وقت و آنهایی که با باسواد شدن مردم منافع خود را در خطر می دیدند خوشایند نبود و بر این اساس تصمیم گرفتند آن عالم بزرگ را از سر راه خود بردارند.

ماموران را به در خانه آن عالم ریش سفید فرستادند تا او را به مکان نامعلومی برده و به قتل برسانند و از آن جایی که آن مرد فقیه بسیار به اهورامزدا نزدیک بود، در راه قتلگاه به موضوع پی برد، به درگاه اهورامزدا راز و نیاز کرد و از او خواست که کمکش کند و ار ایمان پاک و بی آلایش او چنین تقدیر شد که سر سه راه کوچه همین دبستان رستم یزدآبادی از دید این پلیدان و ناپاکان مهو گردید و آنها بعد از جست و جوی زیاد مجبور شدند تا دست خالی به نزد اربابان خود باز گردند و مرد ریش سفید توانست در خانه خود به زندگی ادامه دهد و از آن تاریخ به بعد سر این کوچه محلی در دیوار به اسم پیر ریش سفید بنا گردید که بعد از سالها چون خانه مذکور نوسازی گردید، صاحب آن دیگر اجازه به ساخت این پیر را بر روی دیوار خانه اش نداد و این مکان کم کم رو به فراموشی می رفت که فردی  که نه اهل نرسی آباد بود و نه اطلاعی از وجود چنین زیارتگاهی داشته است. در خواب چند بانوی زیبا و سبز پوش را می بیند که از اتاق چاه خانه که در مدرسه رستم یزدآبادی هست بیرون می آیند و می گویند به همه بگو ناراحت خانه ویران شده ما نباشند. هر کس نذری دارد به این مکان بیاید، ما اینجا هستیم . بدین ترتیب پیر ریش سفید به اینجا منتقل می شود.

اما تصاویری از این مجتمع دینی و تفریحی را ببینید:
مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی
پیر ریش سفید
مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی

مجتمع دینی فرهنگی رستم خداداد یزد آبادی
 
ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:محل آشنا, توسط firetemple

به نقل از همشهری

اولين مدرسه زرتشتيان تهران
۱۳۱۱، فيروز بهرام
اين مشخصات دبيرستاني است كه همه روز پسران زرتشتي براي استفاده از آن تا تقاطع خيابان جمهوري و سي تير مي روند
002352.jpg
«دبيرستان فيروز بهرام در سال ۱۳۱۱ به وسيله شخصي خيرخواه به نام بهرام بي كاجي تاسيس شد. او اين مدرسه را به ياد فرزند ناكام اش ساخت.

هادي ورمزياري 


پيروان زرتشت بيسواد ندارند! مردماني كه در دينشان بيسوادي يك گناه است از اين جمله اصلا تعجب نمي كنند.


سه هزار سال پيش از آنكه مسيح متولد شود، مردمي در اين دنيا زندگي مي كردند كه پيرو دين يكتاپرست زرتشت بودند. عده اي از اين افراد پس از انقراض سلسله ساساني به هند مهاجرت كردند اما آنهايي كه در يزد و كرمان ماندند و پس از آن در مسير سرنوشت به تهران كشيده شدند، اصول دين خود را فراموش نكردند. اين چند خط كه روي كاغذ كاهي آمد تنها بهانه اي بود براي رسيدن به دبيرستان «فيروز بهرام»، تنها دبيرستان زرتشتي هاي تهران كه بيش از ۷۱ سال از تولدش مي گذرد


در ابتدا مديريت اين مدرسه بر عهده سهراب سفرنگ بود و در آن ۵۷۵ دانش آموز تحصيل مي كردند كه حدود ۱۵۴ نفر آنها زرتشتي بودند. دبيرستان فيروز بهرام بعد از انقلاب به صورت عام و زير نظر مستقيم اداره آموزش و پرورش فعاليت مي كرد اما سال ۱۳۶۳ به صورت خاص و تا حدودي غيرانتفاعي اداره مي شود.» اين چند جمله اطلاعات خداداد راسخي از مدرسه فيروز بهرام بود. جايي كه او حالا مديرش است.


مدرسه فيروز بهرام البته اولين مدرسه زرتشتيان در تهران نيست. اولين مدرسه، «جمشيد جم» بود كه در سال ۱۲۸۵ تاسيس شد. در حال حاضر تنها يك مدرسه راهنمايي و دبيرستان فيروز بهرام در تهران وجود دارند كه متعلق به پسرهاي زرتشتي هستند.


دختران زرتشتي در مدارس عام درس مي خوانند. اطلاعات كلي در مورد تاريخچه مدارس زرتشتي را هم از زبان خداداد راسخي بخوانيد.


«در زمان قاجار روي آموزش و پرورش در شهرهاي خاص مثل يزد و كرمان سرمايه گذاري شد. در آن زمان حدود ۲۵ مدرسه در روستاهاي اين شهرها ساخته شد.


اولين مدرسه در سال ۱۳۰۷ تاسيس شد، بعد از آن دبيرستان پسرانه و دخترانه ماركار به همت «پشوتن جي ماركار» در سال ۱۳۱۰ در شهر يزد ساخته شد. علاقه زرتشتي ها به علم، باعث شده تا ميزان بيسوادي بين افراد زرتشتي در حدود صفر درصد باشد. در كتاب مذهبي ما حساسيت خاصي به فراگيري دانش به چشم مي خورد. در دين زرتشت همه بايد باسواد باشند. تحصيل بخشي از دين ما است.»


شايد به همين دليل ساده باشدكه مفهوم آموزش در دبيرستان فيروز بهرام با ساير مدارس متفاوت است. مثلا آنجا كلاس هاي هنري و موسيقي تشكيل مي شود. وقتي كه زمان تحصيلي معمول به پايان رسيد، همه اين مدرسه تعطيل نمي شود. زنگ تعطيل يعني آغاز كلاس كنكور. اين مشخصات دبيرستاني است كه همه روز پسران زرتشتي براي استفاده از آن تا تقاطع خيابان جمهوري و سي تير مي روند. جايي كه از يك مشكل كليشه اي رنج مي برد، درد اينجا هم پول است.


«براي اداره مدرسه از سرانه سالانه اداره آموزش و پرورش استفاده مي كنيم اما اين كافي نيست. به دليل مشكلات فراوان مالي، انجمن زرتشتيان بسياري از مخارج ما را تقبل مي كند. مثلا در سال ۱۳۷۵ اين مدرسه پير به وسيله دو خير بازسازي شد.»


بحث درس و مدرسه به جاي خود اما ديني كه قدمت اش به۳هزار سال مي رسد، جذابيت هاي ديگري هم دارد.مثلا براي پايان گزارش مي توانيد از مدير باتجربه يك مدرسه زرتشتي بپرسيد كه چه وجه اشتراكي بين اين دين واسلام وجود دارد؟


پاسخ اين سوال برايتان جالب است.


«نقل است كه اعراب در حمله ايران، يكي از بانوان زرتشتي را به اسارت گرفته واين شخص بعدا همسر امام حسين(ع) شد. به همين دليل است كه بسياري از زرتشتيان روزهاي تاسوعا وعاشورا عزاداري مي كنند.» البته اسناد تاريخي براي اين ادعا وجود ندارد و حتي از نظر زماني هم دوران ازدواج امام حسين (ع) با زمان حمله اعراب به ايران تقارني ندارد.


... واين پايان ديدار با مدرسه اي بود كه بيش از ۷۱ سال از عمرش مي گذرد.فيروز بهرام مثل سال هاي جواني اش نيست اما هنوز زنده است.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:محل آشنا, توسط firetemple

ساعت مارکار
ساعت مارکار نام ساعتی است که در یکی از میدان‌های شهر یزد به نام میدان مارکار واقع شده است. در کنار این میدان مدرسه مارکار و پرورشگاه مارکار قرار گرفته است. تمام این مکان‌ها به همت یک زرتشتی به نام "پشوتن جی دوساباهای مارکار" که خود در هند می‌‌زیسته، ساخته شده است. امروزه نیز با اینکه چندین سال از درگذشت این فرد می‌‌گذرد هزینه‌های جاری آن از محل موقوفات او تامین می‌شود. جالب اینکه میان مردم این باور شایع است که در پی ساختمان این ساعت، مقداری طلا مخفی شده است تا در صورت تخریب ساعت به هر دلیلی با استفاده از آن ساعت را بازسازی کنند. این مجموعه در محله تل (دروازه قصاب‌ها) واقع شده است.

ارسال در تاريخ یک شنبه 20 شهريور 1390برچسب:محل آشنا, توسط firetemple

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد